حکایت یاقوت مستعصمی رحمه الله
حکایت یاقوت مستعصمی رحمه الله که پیدایش سلسلهی ایلخانان مصادف بود با هلاکوی مغول به بغداد و شکست مستعصم عباسی. به روایت در آمده است
خواجه رشیدالدّین فضلالله، که در کتاب جامعالتواریخ و ذیل فصل داستان هلاگوخان ماجرای فتح بغداد این چنین میگوید که
هلاکو تا قبل از فتح قلاع اسماعیلیه، از مستعصم درخواست کرده بود لشگری را برای کمکْ بفرستد
مستعصم به خواسته خلیفه از فرستادن لشکر برای وی سر باز میزند و هلاکو نیز برای نشان دادن عاقبت کار خلیفه الموتْ را فتح میکند و پیغامی را برای خلیفه ارسال میکند. هلاکو در نامه اش به خلیفه برای او خط و نشان میکشد
که بدان “از عهد چنگیزخان تا امروز از لشکر مغول بر عالَم و عالمیان چه رفته است و با خاندان خوارزمشاهیان و سلجوقیان و ملوک دَیالمه و اتابکان و غیر ایشان … و دربِ بغداد بر هیچیک از آن طوایف بسته نبود و در آنجا تختگاه داشتند.
حال با وجود توانایی و قدرت مندی ما چگونه در های کمک شما بر ما بسته شده است؟
خلیفه نیز در پاسخ هلاکو خان اینگونه مینویسد
همانا شاهزاده با خبر نیست که از خدا پرست تا دیندار ، از پیر تا برنا ، از شاه تا گدای، از خاور تا باختر همه و همه مرید سپاه و درگاه من هستند.
خلیفه در پاسخ به نامه هلاکو به وی گوشزد میکند که راه دوستی سپر و به خراسان بازگرد.
بدان آگاه باش که هر پادشاهی که قصد کرد بغداد و دارالسلام را فتح کند با عاقبت وخیمی روبه رو شد ، بنایِ این دولتخانه به غایتْ محکم افتاده است و تا قیامتْ پایدار خواهد بود
خلیفه در نامه اش به هلاکو فهماند که هیچ پادشاهی را مصلحت نیست که قصد کند خاندان عباسی را برکنار کند.
هلاکو از سخنان خلیفه بغداد بسیار خشمگین شد و فرستادگان را بازگردانید و از آنها خواست تا پیام وی را که حاوی “اگر بر سپهری، به زیر آرمت؛ به ناکامْ در کام ِ شیر آرمَت” بود را به سمع خلیفه برسانند.
هلاکو و خلیفه بغداد جنگ خود را در بیست و دوم محرّم، آغاز کردند و این جنگ سخت به طول شش روز انجامید
از آنجایی که چاره دیگری برای خلیفه نبود روز چهارم صفر 656 ه.ق همراه با ابوالفضل و ابوالعبّاس و احمد که سه پسر او بودند و هزار نفر از سادات و ائمه و قضات و اکابر و اعیان که وی را همراهی میکردند بیرون آمدن
هلاکو از دیدن خلیفه و سه هزار کس که با وی همراهی میکردند هیچ خشمگین نشد. و با خوشرویی از او و همراهانش جویای احوال شد.
بعد از احوالپرسی از خلیفه خواست تا به مردم بگوید سلاح های خود را کنار بگذارند و بیرون آیند تا آنها را شمارش کند
خلیفه افرادی را به شهر فرستاد تا به مردم بگوید دست از جنگ بردارند و سلاح خود بر زمین گذارند و بیرون بیایند .
اهالی شهر به گفته خلیفه عمل کرده و گروه گروه بیرون میآمدند و به دست مغولان به قتل میرسیدند
چهارشنبه هفتم صفر که ابتدایِ قتل و غارت مردم بود لشکریان یکباره به شهر رفتند و ترو خشک را سوزاندند.
در این هیاهو خطاّط بزرگ آستان مستعصم که از اعاظم عرصهی نگارش ثلث بود به نام جمالالدین یاقوت مستعصمی در مسجدی پناه گرفت.
حاج میرزا عبدالمحمدخانِ ایرانی، در کتاب پیدایش خط و خطاطان، در اینباره مینویسد:
مغولان و فرمانده آنها هلاکوخان با آن فضایل وحشیانه به بغداد آمدند و بی دریغ با شمشیر برهنه در میان پیر و برنا جوی هایی از خون در خیابان های بغداد به راه انداختند.
جمالالدین یاقوت مستعصمی از ترس جان فرار کرده و در بیرون بغداد به یک مسجد مخروبه پناه برد وی در مناره ی آن مسجد ماوا گزید. از آنجایی که یاقوت مستصعمی با خود قلم و مرکب همراه داشت ولی کاغذ همراهش نبود دستار (پارچه ای که به سر میپیچند) باز کرده و به منار بست.
جمالالدین یاقوت مستعصمی کتابی را شروع به نوشتن کرد و يک كاف كوفی در روی پارچهی مربوطه نگاشت كه پهنای او دو وجب بود!
در حالی که مشغول به نوشتن بود یکی از شاگردان او که از مخفی گاه وی باخبر بود نزد یاقوت آمد و گفت چه آسوده بیخبری كه خون و دمانِ بیگناه، مانند سيلی كه از نشيب به فراز آيد، همين قِسم در كوچههای بغداد در جريان است!
و در هر گوشهاش از كُشتهها پُشتهها موجود شده!
و در تمام بغداد يک عمارت و خانهی معمور باقی نمانده!
ياقوت در جوابش گفت: ای يار عزيز، خموش باش كه کافی نوشتهام كه به روی زمینْ بیارزد، چه رسد به بغداد!
شاید این کتاب نیز برای شما جالب باشد
کتاب خطی اشعار حادره به خط یاقوت مستعصمی
فروشگاه قلمتراش دات آی آر به عنوان اولین و بزرگترین فروشگاه فروش ابزار و لوازم خوشنویسی و نقاشیخط در ایران ارسال کلیه کالاهای ارائه شده برای هنرمندان به سرتاسر کشور را بر عهده داشته و در کوتاهترین زمان ممکن سفارش عزیزان از طریق پست به دستشان میرسد.
بسیار عالی
«کاف» بهانهای بیش نیست.
مهم جهان بینی ایشان و کرّ و فرّ نگارش ایشان است.